منبر را با خرافه
«تبلیغ دین» از مهمترین وظایف حوزههای علوم دینی است به گونهای که اگر آن را هدف اساسی تاسیس حوزهها در تاریخ اسلام بشماریم سخن گزافی نخواهد بود. فقهای اسلام با استناد به آیه شریفه «نفر» «انذار مردم» را غایت «تفقه در دین» دانستهاند. (?) هدف دین شناسی «هدایت و ارشاد مردم» وتوجه دادن آنان از سرنوشت ابدی شان است.
اهمیت مقوله تبلیغ ایجاب میکند که داناترین و قوی ترین افرادی که در حوزه تربیت شدهاند به این رسالت الهی بپردازند و با تأسی به سیره رسول خدا (ص) و ائمه هدی (ص) به تبلیغ دین بپردازند به ویژه که در عصر کنونی مقوله تبلیغ و روشها و ابزارهای آن قابل قیاس باگذشته نیست. فعلا آنچه در این نوشته کوتاه مورد نظر است عطف توجهی به یکی از راه های سنتی تبلیغ دین یعنی «منبر و خطابه» است.
اهمیت این روش در تاریخ مسلمین به حدّی است که علیرغم تحول در روشهای تبلیغ هنوز مورد توجه و اقبال مردم و حوزههای علوم دینی است. رو آوردن و استفاده از روش های جدید تبلیغ دین موجب کهنگی وبرچیده شدن بساط «منبر وعظ و خطابه» نشده است. شاید یکی از دلایل مهم آن «تاثیرگذاری کم نظیر این روش» و پیوند دیرینه آن با محافل مذهبی و مجالس عزاداری بر مصائب اهل بیت رسول خدا بالاخص محرم حسینی است. هنوز پس از قرن ها در ایام محرم و صفر مجالس عزاداری سنتی برپا شده ومنبر وعظ و خطابه نیز همچنان زنده و پویاست.
بی شک آسیب شناسی «منبر وعظ و خطابه» میتواند موفقیت مبلغان دینی را در امر هدایت و ارشاد مردم مضاعف نماید. باید بر این واقعیت تلخ اذعان کرد که علیرغم اهمیت این مساله هنوز مقوله تبلیغ در حوزههای علوم دینی و در میان عالمان و اندیشمندان جایگاه رفیع خود را پیدا نکرده و هم چنان مورد کم توجهی است به طوری که حتی در ایام تبلیغی ـ ماههای محرم و صفر و رمضان ـ مجالس و محافل مذهبی حضور عالمان برجسته دینی خالی است. نه آنان برای حضور در این عرصه حساسیّتی به خرج میدهند و نه بانیان این مجالس به صورت گسترده زمینه حضور آنان را فراهم میکنند. این آفت از دیرهنگام دغدغه شخصیتها و مصلحان بوده است.
استاد شهید مطهری از جمله شخصیتهایی بود که از این مساله رنج میبرد و بارها و بارها آن را مطرح میکرد. معتقد بود که «در جامعه ما بعضی مقامات مذهبی عظمت خود را حفظ کرده است که چه شرایطی دارد مثلا مقام افتا و مرجعیت اما تبلیغ که در همان حد است به جایی رسیده که یک آواز گرم کافی است که انسان را از مقام مداحی به مقام عمده الواعظین با استناد به صدرالواعظین و لسان الذکرین برساند.» (?)
این سخن که ده ها سال قبل از قلم آن بزرگوار تراوش کرده هم چنان به قوت خود باقی است. علی رغم آنکه انقلاب بزرگی در این کشور رخ داد و همه عرصهها را متحول کرده، برخی عرصهها دچار تحول و دگرگونی شایسته خود نشد. تبلیغ در روش سنتی آن همچنان از این مشکل رنج میبرد هر چند تبلیغ درقالب های نوین آن رشد چشمگیری داشته که قابل انکار نبوده و با گذشته قابل قیاس نیست.
این نوشته کوتاه که به منظور اشاره به برخی از آفت ها در این زمینه قلمی میشود. پارهای از «دردها» را مطرح میکند باشد که با عنایت بزرگان به تدریج «درمان» شود.
سطحی نگری و عوام زدگی
1ـ بدون شک تبلیغ دین به ویژه از طریق «منبر وعظ وخطابه» برای هدایت و ارشاد مردم و تاثیرگذاری در باورها و رفتارها درزندگی مردم است. تعلیم وتربیت مردم تنها از کسانی برمیآید که خود هم عالم باشند و هم وارسته. شخص جاهل هرگز قادر به تعلیم دیگران نیست. کسی که سال ها در حوزههای علوم دینی با جدیت درس نخوانده باشد و دین شناس (فقیه) نشده باشد قادر به انذار مردم نیست. چرا که از دیدگاه روایات چنین شخصی خودش اعرابی وبیگانه با معارف دینی است.(?)
هرگاه علما ودین شناسان بر منبر وعظ و خطابه ننشینند عرصه برای کم سوادان یا بی سوادان فراهم میشود و ضرر چنین تبلیغی ناگفته روشن است. بخشی از مشکلات امروز جامعه ما در زمینه باورها و رفتارهای مردم از اینجا ناشی میشود که مردم به درستی با معارف دینی آشنا نشدهاند. بسیاری از افرادی که رسالت آشنا کردن مردم با معارف دینی را برعهده دارند خود به قدر کافی با معارف دینی آشنا نیستند. کسانی عهده دار این مسئولیت خطیر شدهاند که به جای تبیین صحیح معارف اخلاق و احکام دین و ارتقای سطح فکری مردم به بیان مطالب سطحی غیرمتقن غیرقابل دفاع عقلانی و منطقی خواب و خیال و... مشغولند.
با وجود معارف اصیل اسلامی در قرآن احادیث و آثار وتالیفات صدها تن از دانشمندان طراز اول دین، سرگرم کردن مردم به موهومات ،خرافات و مطالب غیرواقعی و غیرمنطقی که نه به درد دنیای مردم میخورد و نه به درد آخرت آنها و اگر هم تاثیرگذار باشد جنبه آنی و زودگذر داشته و به محض ترک مسجد و حسینیه فراموش میشود و کمترین اثری در باور و اعتقاد و رفتار مردم بجا نمیگذارد، نارواست. با این وضع چگونه میتوان انتظار داشت که مردم از نظر دینی رشد یابند، ایمان و اعتقادشان راسختر و پای بندیشان به احکام دین بیشتر شود!؟
متاسفانه امروز در جامعه ما مجالسی پررونقتر است که مطالب سطحی، قصّه و داستان و خواب و خیال در آن مطرح شود و مجالس و محافلی که مطالب منطقی، عقلانی، تفسیری و روایی در آن مطرح شود و جنبه سرگرمی نداشته باشد از رونق لازم برخوردار نیست!
به راستی امروز در مرکز کشور جمهوری اسلامی چند محفل مذهبی هست که مفسّری به تفسیر قرآن بپردازد، عالم وارستهای به بیان معارف و اخلاق اسلامی مبادرت ورزد، فقیهی احکام ودستورات دینی را تبیین کند و مورد استقبال مردم قرار گیرد و از اطراف واکناف شهر برای حضور در این مجلس جمع شوند؟
متقابلا چند محفل مذهبی هست که مداح و روضه خوانی به مداحی و روضه خوانی بپردازد و با استقبال وسیع مردم و انبوه متراکم جمعیت روبرو شود؟
هرگز درصدد تنقیص مجالس عزاداری و نوحه خوانی نیستیم بلکه سخن در این است که آیا در جامعه ما به هرچیزی به مقدار ارزش واهمیتی که دارد، بها داده میشود. یکی از عوامل مهم وضعیت کنونی عدم حضور وسیع و برنامه ریزی شده عالمان واندیشمندان در مجالس مذهبی است.
بارها آیت الله جوادی آملی حکیم ومفسر برجسته قرآن هشدار دادند که «اگر علما منبر نروند، فضلا میروند. اگر فضلا منبر نروند، طلاب میروند. اگر طلاب منبر نروند، مجلس در اختیار مداحان و ذاکران قرار میگیرد و ایران نیز وضعیتی مشابه با هند و پاکستان پیدا میکند.»
رواج منبرهایی که داستان سرایی و سرگرمی و خواب وخیال درآن ها جایگزین «معارف قرآنی و حدیثی» شده خطری است که جامعه ما را تهدید میکند. دین اسلام با آن همه معارف ناب و گفتار پیشوایان معصوم خود برای تاثیرگذاری آیا نیازی دارد به قصه سرایی وخواب وخیال وحتی موهومات وخرافات رو آورد!؟
روزی برخی از یاران حضرت صادق (ع) از ایشان در باره باور برخی از مسلمانان نسبت به اذان پرسیدند که ایشان معتقدند ابیّ بن کعب انصاری فقرات اذان را خواب دیده و نقل کرده است. حضرت فرمود:
«کذبوا و الله، ان دین الله تبارک وتعالی اعزّ من ان یری فی النوم»(?)
به خدا سوگند دروغ میگویند، دین خدای تبارک وتعالی عزیزتر و گرامیتر از آن است که در خواب دیده شود و با خواب ثابت گردد. سپس به بیان چگونگی نزول دین خدا و احکام آن پرداختند واین که چگونه جبرئیل امین جملات اذان را به رسول خدا (ص)آموخت.
علامه مجلسی در شرح این روایت جالب با صراحت میگوید:
«در اینکه شرعیّت اذان به وسیله وحی اثبات شده نه خواب، بین علما اتفاق نظر وجود دارد.»(?)
چنان که علامه حلی از فقیهان نامور شیعی براین باور است که از نظر اهل بیت پیامبر اذان وحی آسمانی است که بر زبان جبرئیل جاری شد و او اذان را به رسول خدا و علی آموخت. او در ادامه با صراحت اظهار نظر میکند که احکام شرع با خواب ثابت نمیشود. چون مبنای امورشرعی رعایت مصالحی است که آگاهی از تفاصیل آن جز از جانب خداوند متعال امکان پذیر نیست، حتی رسول خدا نیز نمیتواند درآن تصرف کند. (?)
وظیفه مبلغان دینی همان رسالت پیامبران الهی است و آنان وظیفهای جز «بلاغ مبین» نداشتند که از یک سو حکایت از «وضوح روشنی و صراحت» در تبلیغ آنان دارد و از سوی دیگر مبتنی بودن آن را بر «منطق قوی و استدلال» نشان میدهد. در معارف دین به قدری مطالب متقن مستدلّ غیرقابل خدشه و جذاب هست که نیازی به مطالب سست و بی پایه و غیرقابل دفاع عقلی و منطقی نیست. به ویژه آنکه طرح این مطالب هم موجب وهن دین و مذهب است و بهانه به دست دشمنان میدهد و هم مردم را سطحی و عوام بار میآورد.
دنیاطلبی و معرکه گیری
2ـ وابستگی مبلغ دینی به دنیا آفت دیگر این عرضه مهم و متقابلاً وارستگی وی از دنیا شرط لازم توفیق در این وادی است. کسی که به بیان معارف دین میپردازد، از توحید و معاد و معنویت و ارزش های اجتماعی سخن میگوید، باید خود در ایمان و اعتقاد به این امور پیشقدم باشد یا لااقل متظاهر به اهل دنیا نباشد. کسی که خودش از دنیا رها نباشد، نمیتواند مردم را به رهایی از مادیات فرا بخواند.
امروزه زندگی اکثر مبلغان دینی به امر تبلیغ و منبر وعظ وخطابه گره خورده و بسیاری از روحانیان از این طریق درآمدی دارند ومخارج زندگی خود را تامین میکنند. مبلغان انگشت شماری هستند که از نظر معیشتی مستغنی باشند و نیازی به درآمد منبر تبلیغ نداشته باشند، اکثریت کسانی که در این زمینه انجام وظیفه میکنند از این راه ارتزاق میکنند.
شرط موفقیت در عرصه تبلیغ دین آن است که مردم احساس کنند مبلغ دین هرگز برای دنیا به تبلیغ دین نمیپردازد. رفتارهای نامطلوبی که گاهی از بعضی روضه خوانان و مداحان و اهل منبر مشاهده میشود و بوی دنیاطلبی میدهد، هرگز قابل توجیه و هضم برای مردم نیست. چنین رفتارهایی هرچند نادر هم باشد، چون غیرقابل انتظار است چهره خدمتگزاران مخلص این عرصه را لکهدار میکنند.
در اینکه زندگی افرادی که قدم در این راه نهادهاند باید تامین شود، تردیدی نیست. ولی اگر صاحبان مجالس و محافل مذهبی و ارگانهای ذی ربط به این واقعیت توجه کرده و احساس مسئولیت بیشتری نمایند و مبلغان و اهل منبر نیز بی اعتنایی به دنیا و مناعت طبع را در رفتار خود متجلّی سازند، زمینههای رفتارهای غیرقابل انتظار به حداقل خواهد رسید. وارستگی مبلغان دینی که با مردم حشر ونشر دارند، دستاورد بزرگ دیگری هم دارد و آن اینکه هرگز برای خوشایند این و آن وجذب و جلب توجه مردم از بیان حقایق دین ابا نداشته و دین را فدای موقعیت اجتماعی خود نخواهند کرد.
هرگز منبر وعظ و خطابه را سکوئی برای رسیدن به دنیا و رشد موقعیت اجتماعی و جاه و شهرت خود قرار نمیدهند. در این راه لغزشگاههای خطرناکی وجود دارد که بی توجهی به آنها آدمی را در خود فرو میبرد. سقوط یک مبلّغ دینی به مراتب دردناک تر از سقوط اقشار دیگر جامعه است. کسی که در اندیشه جمع مال و کسب جاه و مقام و موقعیت اجتماعی برآید، از احساسات پاک و صداقت مردم سوءاستفاده کند، چه بسا به جای «ترویج معارف دینی» به «گسترش خرافات و موهومات» مبتلا میشود و به جای آشنا کردن مردم با معارف دینی، آنان را در جهل و ناآگاهی وخرافه یاری هم میکند.
در حالی که سیره پیشوایان دینی ما خارج کردن مردم از «جهل و خرافه» و رساندن آنان به «قلههای رفیع معارف الهی» بوده است. هرگز باورهای نادرست و خرافی را در بین مردم تحمل نمیکردند هر چند مبارزه با آنها به ضررشان باشد.
در سال نهم هجری هنگامی که ابراهیم فرزند رسول خدا در سن هیجده ماهگی وفات کرد، همان روز خورشید گرفت. مردم مدینه گفتند: خورشید به خاطر مرگ فرزند رسول خدا گرفته است.
پیامبر علی رغم آن که میتوانست مانند بسیاری از شخصیتها با این پدیده برخورد کند و از آن به نفع خود و تثبیت جایگاه اجتماعی خویش و حتی به سود جایگاه نبوت و رسالت خود در گسترش اسلام بهره برداری نماید، هرگز راضی نشد این باور موهوم وخرافی مردم را نادیده بگیرد؛ چرا که در این مکتب حتی برای دستیابی به «اهداف مقدس و متعالی» هم نباید از «ابزارهای نامشروع» بهره گرفت. از این رو به منبر رفت و خطاب به مردم فرمود:
«ایهاالناس! ان الشمس والقمر آیتان من آیات الله یجریان امره مطیعان له لاینکسف لموت احد و لالحیاته فاذا انکسفا او احدهما صلّوا»(?)
ای مردم! خورشید وماه دونشانه از نشانههای قدرت حق تعالی هستند و تحت اراده و فرمان اویند و برای مرگ و حیات کسی نمیگیرند و هرگاه دیدید که آن دو یا یکی از آن ها گرفت، نماز بگزارید.
همین یک نمونه از پیامبری که «اسوه حسنه» خوانده شده، کافی است که مبلغان دین را از گرفتار شدن به آفت «عوام فریبی» برحذر دارد. آن حضرت با این برخورد راه مبارزه با جهالت و خرافات را به رهبران دینی وسیاسی آموخت. در حالی که بسیاری از شخصیتها در چنین مواقعی از جهل و نا آگاهی مردم استفاده کرده و در جهت جمع کردن هوادار و مرید و معرکهگیری و تثبیت موقعیت برای خود بهرهبرداری میکنند. «کتمان حقایق» آفت خطرناکی است که گاهی دامنگیر مبلغان دینی میشود. حفظ موقعیت و ترس از پراکنده شدن هواداران از جمله عوامل گرفتار شدن به این دام شیطانی است